تعداد بازدید : 5800
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 0
درد دل رقیه با پدر
ز شرار غم می سوزم با تما میه وجود
دوباره باید بخونم یکی بود یکی نبود
بلبلی گوشه ویرونه می خوند برای یار
بعد مدت ها کنار یار بگرفته قرار
تموم رنج سفر رو برا یار داره می گه
از غم بچه ها و عمه داره حرف می زنه
بابا جون خوش اومدی به منزل فقیرونه
بیا بنشین بشنو درد دل فقیرونه
باباجون خوش اومدی قربون خاک قدمت
به خدا دلم می سوخت رفتی سفر ندیدمت
وقتی رفتی دشمنا آتیش زدن به خیمه ها
برا خاطر چی می زدن کتک به بچه ها
بابا جون بین همه عمه مونو خیلی زدن
باباجون منو ببین به صورتم سیلی زدن
باباجون دردت به جونم
هر کی صورتم رو دیده می گه چون زهرا شده
صورت مادر تو آخه مگه چطور شده
باباجون داداش علی رو به کجا بردی بابا
بچه ها می گن او نو پیش خدا بردی بابا
باباجون به من بگو بر سر تو چی اومده
داداشم علی اکبر برا چی نیومده
من نمی فهمم بابا بعضی ها با هم چی می گن
همه بهم می گن یتیم بابا یتیم به کی می گن
مگه هر کی که باباش رفته سفر یتیم می شه
یا یتیم اونه که تو خرابه ای مقیم می شه
اینجا با زخم زبون آتیش به دلها می زنن
اینجا رسمشون بده بچه یتیم و می زنن
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
هر کیم یا هر چیم هر چی که بین همه ام
نوکری از نوکرای پسر فاطمه ام
پسر فاطمه سلطان تموم عالمه
عشق من امید من پناه من یعنی حسین
پسر فاطمه مهر منو و مهتاب منه
همه جا جار می زنم حسین ارباب منه
یا رقیه ادرکنی